P1 رز سیاه

Blackroz Blackroz Blackroz · 1400/5/8 17:25 · خواندن 1 دقیقه

برو ادامه برای پارت یک

مایکلا

با صدای زنگ مبایل از خواب بیدار شدم

سلام من مایکلا هستم دانشجوی ترم اول رشته انسانی یک دوست صمیمیم ب اسم ماریلا دارم 

از تهران بخاطر دانشگاه اومدیم مشهد و الان یک خکنه مجردی داریم

من یک دخترم با پوست سفید چشمای درشت،رنگ چشمام قهوه ایه مایل ب سیاه هست با لب و بینیه متناسب

بلند شدم رفتم دست شویی

وقتی اومدم موهامو شونه کردم و رفتم ماریلا زو بیدار کردم و خودمم رفتم اماده شم

یک مانتو ب رنگ ابی اسمونی و شلوار هم رنگش مقنعه و کفشای پاشنه بلند مشکی.کیفمم برداشتم 

ی برق لبم زدم اصلا اهل ارایش نیستم فقط برق لب میزنم

از اتاق اومدم بیرون

دیدم ماریلا تو اشپز خونه نشسته و داره صبحونه میخوره 

سر تا یا مشکی یود 

بهش گفتم 《میخوای بری مجلس عزا یا دانشگاه》

ماریلا《دانشگاه》

خب این پارت تموم شد اگ خوشتون اومد بگین ادامه بدم