P1 رز سیاه

برو ادامه برای پارت یک
مایکلا
با صدای زنگ مبایل از خواب بیدار شدم
سلام من مایکلا هستم دانشجوی ترم اول رشته انسانی یک دوست صمیمیم ب اسم ماریلا دارم
از تهران بخاطر دانشگاه اومدیم مشهد و الان یک خکنه مجردی داریم
من یک دخترم با پوست سفید چشمای درشت،رنگ چشمام قهوه ایه مایل ب سیاه هست با لب و بینیه متناسب
بلند شدم رفتم دست شویی
وقتی اومدم موهامو شونه کردم و رفتم ماریلا زو بیدار کردم و خودمم رفتم اماده شم
یک مانتو ب رنگ ابی اسمونی و شلوار هم رنگش مقنعه و کفشای پاشنه بلند مشکی.کیفمم برداشتم
ی برق لبم زدم اصلا اهل ارایش نیستم فقط برق لب میزنم
از اتاق اومدم بیرون
دیدم ماریلا تو اشپز خونه نشسته و داره صبحونه میخوره
سر تا یا مشکی یود
بهش گفتم 《میخوای بری مجلس عزا یا دانشگاه》
ماریلا《دانشگاه》
خب این پارت تموم شد اگ خوشتون اومد بگین ادامه بدم